مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو روان گوشه گیران را جبینش طرفه گاریست که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی که این را این چنین
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت